فاضل دانشمند حجه الاسلام آقاى شیخ هادى اشرفى تبریزى نقل کردند:
در مسافرتى که به تبریز داشتم و در منزل همشیره مهمان بودم ، سخن از شهیده سه ساله حضرت رقیه علیه السلام به میان آمد. گفتم برخى معتقدند که امام حسین علیه السلام دخترى به نام رقیه علیه السلام ندارد و این خبر را تکذیب کرده اند. ناگهان مادر شوهر خواهرم با لحنى محکم گفت اگر همه هم او را انکار کنند من یکى نمى پذیرم ، زیرا من چندین بار خودم به ایشان متوسل شده و نتیجه گرفته ام .
از جمله ، چندى پیش که پسرم (صابر ریحانى ) در اهواز مشغول خدمت بود اتفاقهاى عجیبى افتاد. قضیه از این قرار بود که شوهرم ، که راننده کامیون است ، در نزدیکى میانه از یک تصادف دلخراش اتوبوس که حامل سربازانى بوده و همه آنها در آن تصادف کشته شده بودند مطلع شد و خیلى نگران به منزل آمد. به پادگان تلفن کردیم و از حال صابر پرسیدم ، آنها جواب دادند که صابر در حال مرخصى است و در پادگان نیست . نگرانى مان چند برابر شد و در همان روز در محله ما شایع گشت که دنبال منزل سربازى که (نام پدر آن قدرت الله باشد) مى گشته اند تا فوت پسر سربازش را به خانواده اش اطلاع بدهند. دیگر ظن قوى ، بلکه تقریبا یقین ، حاصل شد که صابر مرده است . من در همین حال که روحا منقلب بودم دقیقا توجهم به خانم رقیه عع جلب شد و گفتم : خانم ، اگر خبر سلامتى پسرم را بشنوم ، کارى که از دستم بر نمى آید ولى مقدارى شیر به فقرا احسان مى کنم
با حالتى بغض آلود افزود: هنوز جمله ام تمام شنده بود که تلفن زنگ زد. با حالتى مضطرب گوشى را برداشتم ، صداى فرزندم صابر بود...تا صداى صابر را شنیدم از حال رفتم . پسر بزرگترم (که داماد ما باشد) گوشى را برداشته و صحبت مى کند و صابر مى گوید وقتى که شما با پادگان تماس گرفته بودید من در مرخصى بودم ، الان برگشتم پیغام شما را گفتند و من تلفن کردم